وه چه بی رنگ و بی نشان که منم
کی ببینی مرا چنان که منم؟
گفتی اسرار در میان آور
کو میان اندرین میان که منم؟
کی شود این روان من ساکن؟
این چنین ساکن روان که منم؟
بحر من غرق گشت هم در خویش
بوالعجب بحر بی کران که منم؟
این جهان وان جهان مرا مطلب
کین دو گم شد در آن جهان که منم
گفتم ای جان تو عین مایی گفت
عین چه بود در این عیان که منم؟
گفتم آنی بگفت های خاموش
در زبان نامدست آن که منم
گفتم اندر زبان چو در نامد
اینت گویای بی زبان که منم
می شدم در فنا چو مه بی پا
اینت بی پای پا دوان که منم
بانگ آمد چه می دوی؟ بنگر
در چنین ظاهر نهان که منم
حضرت مولانا علیه رحمه