روز پنجشنبه هفته چهارم بود.از صبح زود بعداز صبحانه مرا از زندان انفرادی به اتاق شکنجه بردند.دو نفر از من پذیرایی کردند.بعداز چند ساعاتی برای نهار مرخصم کردند. بعداز نهار دوباره را به اتاق شکنجه خواستند.بعداز پذیرایی با تازیانه ،خواستند.جوجه مرغی شکنجه بدهند.روی مچم.محافظ پارچه ای بستند.دستبند دستم ک...