در یک جای بدی موتور ایز روسی ام خراب شد.هرکاری کردم روشن نشد.هوا تاریک می شد.مسیرم شاهی چات زرآباد کنارک چابهار بود.جاده خاکی ومال رویی بود.از دور پیرمردی که بر دوشش علف بود.نمایان بود.تا به نزدیکم رسید.به زبان بلوچی وارد بودم.خوشبختانه بمانند شاهنامه فردوسی از کلمات پر جنب وجوش زیاد استفاده...