قفل از سخنم ،کلید من اشعارمآنی که تو میشناسی از من ،نه منمخوشحالی من حدوث گمنامی مناسرار درون جان خود را کفنمروزی که به جستجوی من برخیزییک خاطره ام ،غبار راه وطنم....
احمدیزدانی
تاریخ درج:
۰/۱۱/۰۸ - ۲۰:۰۶ 2 نظر , 291
بازدید
گرفته بود دلم
پریشان شده بود افکارم
تنگ وتاریک شده بود دیدگانم
در عالم گیتی
به راحتی می ریزد
خون انسانها
به گویی شده اند عدل گستر
در بلاد مسلمین
چه خونها می ریزند مدعیان عدالت
در افغانستان و پاکستان
فلسطین ولبنان
عراق و بوسنی
چه نفسها گرفتند از نفس ها
هر جا بود بیرق کفر
شمشیر...