
آنقدر
"دوستت دارم"ها
"دلتنگی"ها
"خاطرات"
به زبان های گوناگون روی قلم ها چرخیده
که ترجیح میدهم
قلم را زمین بگذارم و
تمامِ آشوب های دلم را کنارِ گوشَ ت نجوا کنم
بودنت را لازم دارم،
برای چند دقیقه ابرازِ دلتنگی...
دیگر کافیست،
هر آنچه خواندی و به رویَت نیاوردی!
میگذارمَت روی چشمانم
و این شهر را با تو قدم میزنم
مجبورشان میکنم
تا برایِ دوست داشتنمان اسپند دود کنند!
کور شود چشمِ حسودان...
لال شود زبانِ بدخواهان...
همیشه یک دلیل هست
برای اینکه کسی را
غیرمعمولی دوست بداریم ...
مثلا لبخندش
مثلا چشمهایش
مثلا حرفهایش ...