چند خط اول این متن از سایت
http://moordaab.blogfa.com/
اقتباس شده و بقیه از ساخته وپرداخته ذهن خودمه
تصور کنین دخترای سایت برن جبهه جنگ:
فرمانده گیسو مرادی دستور میده دشمن حمله کرده همه سر جای خود
آماد باشن
صحرا ؛اون دشمن رو تیر بارون کن
نه حیفه خوشگله دلم نمیاد بکشمش؛ نمیخوام
سارا؛اون پسره رو بمبارون کن
نه شبیه رضا هس نمیتونم بکشمش
مهسا تفنگ ها رو پر کن
باشه؛یه لحظه وایسا موهامو ببندم
نیلو جون خشاب ها رو بیار
أه یه سوسک داره رو خشابا را میره
شیوا ؛اون پسره رو بکش
وای نه نمیتونم خون ببینم
زهره و .... هفتیرا رو پر کن
اه دیدین چی شد ناخنم شکست!!!
بقیه مکالمشون قطع شد همه نشستن دور زهره دارن دلداریش میدن
نیم ساعت بعد در حالیکه زهره انگشتشو با اون یکی دستش گرفته همه میرن سر پستاشون
فرمانده گیسو آرایش نظامیو چک میکنه
غزاله جون آواز نخون لطفا میشنون
وا !!! من عاشق این آهنگم اصلا نمیتونم
ساناز ، بدو برو پشت اون خاکریز کمین کن
صبر کن جواب این اسو بدم بعد
اوین لااقل تو کاری بکن برو پشت ضد هوایی!!!
وا من نمیتونم ممکنه بزنم یه پرنده رو زخمی کنم تو که میدونی من شاعرم روحم لطیفه
ریحانه ، بخواب زمین خمپاره میزنن
وا من این لباسو تازه خریدم اصلا امکان نداره
حدیث ، این فشنگارو وردار بین بچه ها تقسیم کن
نمیشه یه کاری بگی دستمو از کمرم ورندارم
سارینا ، دارم دیوونه میشم تو یه کاری بکن
وا چرا عزیزم من یه کلاس مدیتیشن میشناسم کارش حرف نداره
نسیم ، عزیزم بیا این بی سیمو وردا بگو نیروی کمکی بفرستن
وا من سردمه همش دستم باید جلو دهنم باشه
نوشین برو به بچه ها بگو امروزو استراحت کنند فردا حمله داریم
اِ اِ اِ ، فردا حمله داریم !!! حالامن چی بپوشم
بدین ترتیب جنگ با فرماندهی گیسو مرادی و لشکر دختران سایت بدون هیچگونه خونریزی به پایان میرسه
